Friday, November 30, 2007
[+/-] |
موج كره اي ! |
Saturday, November 3, 2007
[+/-] |
وداع با يانگوم |
يانگوم جان! اين روزها که مي گذرد، هر لحظه به زمان جدايي نزديک و نزديک تر مي شويم و چه سخت است لحظه خداحافظي و لحظات فراق...!
يانگوم من، چه هفته ها که به اميد ديدنت روزها را سپري نکردم و چه جمعه شبها که يک ساعت، خيره به تلويزيون حتي يک پلک هم نزدم...
چه سه شنبه شبها که تا ساعت يک و نيم بعد از نصفه شب بيدار ننشستم تا سريالت را براي بار سوم ببينم( آخر يانگوم جان هميشه تکرار ساعت نه صبح را هم مي بينم)
چه ساعت ها که درگوگل ايميج به دنبال عکسهايت نبودم تا بک گراند صفحه موبايلم يا اسکرين سيور کامپيوترم بکنمشان.
چه پلومرغ و پلو خورش ها که نخوردم با اين تصور که قارچ کوهي و صدف سرخ شده همراه با خرچنگ آپ پز دست پخت تو را مي خورم...
چه شبها که تا صبح جلوي کولر نخوابيدم تا سرما بخورم که تو بيايي و با گرفتن نبضم مداوايم کني...
چه قسمتها که با حلقه زدن اشک در چشمانت نگريستم و با خنده هاي دندان نمايت قهقهه نزدم...
چه يک هفته در ميون ها !!! که با دستگير شدن و به مرز مرگ رفتنت به مرز سکته نرفتم و از غصه دق نکردم( آخر يانگوم جان تو را يک هفته درميان دستگير مي کردند و در گوني کرده مي بردند بکشندت و در هفته بعد معلوم ميشد نکشته اندت، بي آنکه بفهمند در آن يک هفته حال ما در گوني است( ببخشيد در قوطي است)).
يانگوم من! بعد از تو ديگر به چه وبلاگي سر بزنم و جلوجلو داستان قسمت بعد را بخوانم و ناگفته هاي!! قسمت پيش را چک کنم؟
آه يانگوم! بعد از تو دوز خاله زنک گري خونمان به شدت پايين مي آيد و اين کمبود شايد بکشدمان...
اما يانگوم! کمي از تو دلگيرم. آخر اين افسر مين جان گو هم آدم است تو دلت را بهش خوش کردي؟ حتما بدون گريم هم ديديش، خيلي بچه است هنوز... از من مي شنوي با او ازدواج نکن... او لياقت تو را ندارد... بگذار برود با همان گيوم يونگ حسود ازدواج کند، تو حيفي يانگوم، نرو يانگوم، نرو...
Wednesday, September 19, 2007
Friday, September 14, 2007
[+/-] |
مخاطبان سريال |
در اينجا يك نظر سنجي گذاشتم كه مشخص كنيم مخاطبان سريال بيشتر خانم هستند يا آقا
لطفا در صورت امكان در اين نظر سنجي شركت كنيد
ممنون از همگي شما
Thursday, September 13, 2007
[+/-] |
She signs Moonriver |
يكي از آهنگهاي ايشون اسمش Moonriver هست كه ميتونين اينجا يكسري عكس رو از كنسرتشون ببينين
[+/-] |
One fine Spring Day |
بازم تاخير
يكي از فيلمهاي جالب و زيبايي كه خانم لي يونگ اه هنرمندي كردن فيلم "يك روز خوب بهاري " هست كه چند تا عكس از اون رو براتون اينجا ميگذارم
قسمتي از اين درام هم رو ميتونيد از اينجا ببينيد
Wednesday, August 1, 2007
Friday, July 27, 2007
[+/-] |
به چه دليل منطقي ؟ |
Saturday, July 21, 2007
[+/-] |
آهنگ سريال |
سلام دوباره
براي شما و خودم سوال بود كه معني آوازي كه اول سريال يا پشت زمينه سريال پخش ميشه به چه معني هست . خوشبختانه من متن انگليسي اون رو پيدا كردم و براي شما دوستان ترجمه كردم و يكم هم توضيح در موردش ميدم.
o-nara, o-nara, a-ju o-na
ga-nara, ga-nara, a-ju ga-na
na-na-ni, na-ryo-do, mot-no-na-ni
a-ni-ri, a-ni-ri, a-ni-no-nae
ae-ya, dee-ya, ae-ya, na-na-nee-yo
اين يك نوع آهنگ سنتي كره اي هست كه اونو پانسوري ميگن . اين آهنگ خيلي سنگين و درد ناك هستش
خوب نظر كه يادتون نميره ؟
موفق باشين
[+/-] |
نويسنده داستان جواهري در قصر |
سلام دوستان
بازم از تاخيري كه براي جديد كردن مطالب وبلاگ پيش اومد متاسفم . ببخشيد
اما اين دفعه يكم دستم پره و دوست دارم در اختيار شما دوستان بگذارم ولي به شرط اينكه من رو از نظرات خودتون با خبر كنين آخه يكم سخته وبلاگي كه روزانه بيشتر از 200 نفر بازديد كننده داشته باشه بعد مخاطباش اصلا هيچ نظري براي مطالبش ندن بعد منم فكر ميكنم كه دوستان از مطالب خوششون نمياد . ممنون ميشم نظرات خودتون رو در مورد مطالب بهم بگيد.
بعد از اين حرفا يك چيزي در مورد سريال كه شايد همگي ما فراموش كرده بوديم يا شايد در موردش فكر نكرده باشيم اينه كه واقعا داستان درام يانگوم بزرگ ( جواهري در قصر ) توسط چه كسي خلق شده ؟ چه ذهن زيبا و خلاقي تونسته به اين زيبايي درامي رو خلق كنه تا اونجايي كه مردم چندين كشور با ديدن اون عاشقش بشن ؟ خوب فهميدين كه از چه كسي ميخواهيم صحبت كنيم ؟ اون شخص نويسنده اين درام هستن .
حالا يك سوال به نظرتون نويسنده اين درام آقا هستن يا خانوم ؟
خوب بايد خدمتتون عرض كنم كه يك خانم خالق داستان اين درام بي نهايت زيبا هستن . واقعا بايد به ذهن و خلاقيت اين خانم آفرين گفت . فكرش رو بكنين يك خانم خودشون به تنهايي اين شاهكار رو به روي كاغذ بيارن . خودشون يك قلم يك كاغذ ...
بعضي از كسايي كه با ايشون آشنا بودن در رابطه با ايشون ميگن كه ايشون براي نوشتن اين داستان چند سال وقت گذاشتن
واقعا بايد به ايشون تبريك و آفرين گفت
هستن (Kim Yeong-Hyeonخوب بگذاريد اين خانم رو معرفي كنم . ايشون خانم كيم يونگ هيون (
در مطالب بعدي سعي ميكنم كه بيشتر در مورد اين خانم مطالب جمع آوري كنم
Wednesday, July 4, 2007
[+/-] |
عكس هايي از بازيگران جديد سريال |
Wednesday, June 13, 2007
Wednesday, June 6, 2007
[+/-] |
خلاصه داستان سريال قسمت 32 |
بعد از مدتي تونستم دوباره يكي ديگه از قسمت هاي سريال خلاصش رو ترجمه كنم اينجا براي شما دوستان بگذارم اميد وارم كه خوشتون بياد
خلاصه داستان سريال قسمت 32
يانگوم به خاطر جرمي كه انجام داده بود دستگيرشد. خدمتكاران ديگري كه آنجا بودند به ين دوك ( پزشك ) ميگن كه اگر به خاطر معالجه ي ژنرال خارجي كه يانگوم انجام داد نبود اونا حتما كشته شده بودند .شهردار جزيره همراه با مين يانگ هو به شهر هن يانگ برگشتند تا خبر حمله اي كه به جزيره شده رو به قصر برسونند.وزير اوه افسر مين رو ميبينه و تعجب ميكنه كه اون اينجا چه كار ميكنه.شهردار ميگه كه خودش همه كارا رو انجام داده ويك خدمت كار رو به خاطر خيانت به ملت بايد مجازات بشه.افسر مين هم پيش مافوق خودش ميره و بهش ميفهمونه كه شهردار داره اشتباه ميگه و نه تنها موقع حمله غيبش زده بلكه خدمت كار يانگوم به خاطر اينكه مردم جزيره رو نجات داده با قصر همكاري داشته .
در دادستاني مامور جرم يانگوم رو اعلام ميكنه.مين يانگ هو هم با مدركي كه ثابت ميكنه يانگوم باعث شده كه بهشون كمك كنه كه دشمن رو شكست بدن و از دادستان ميخواد كه دادگاه رو به عقب بيندازد.افسر مين ميره كه به وزير اوه رو ببينه و تقاضا كنه كه يانگوم رو آزاد كنن و شهردار در مدت حمله اصلا نبوده و گم شده بوده.ولي اوه ميگه كه يانگوم نبايد اون افسر رو نجات ميداده و هيچ راه ديگه اي هم نداره و اگر يانگوم به اون فرمانده كمك نميكرد اون ميمرد و ارتششون شكست ميخورد.پرستاران قصر خبر پرستاري كه در جزيره جيجو بوده ( كه همون يانگوم بوده ) رو به ملكه ميدن و ملكه هم درمورد اون با شاه صحبت ميكنه.شاه به خاطر اينكه شهردار خواسته گناه خودش رو به گردن يك پرستار ديگه بيندازه عصباني ميشه و به ژنرال ها دستور ميده كه سريع اون پرستار رو آزاد كنن و به خاطر كارش ازش تشكر بشه.به يانگوم اجازه داده ميشه كه به جزيره برگرده و افسرجيجو كه همراهشون بود به يانگوم ميگه كه افسر مين خيلي تلاش كرد كه از يانگوم دفاع كنه.در اينجا دكتر يانگ سر ميرسه و با يانگوم احوال پرسي ميكنه.بعد از يانگوم ميپرسه كه فعلا كجا اقامت داره كه باهاش كمي صحبت كنه و يانگوم هم ميگه كه منزل افسر مين هستن.دكتر يانگ روزي رو كه در جييو بودن و وقتي كه يانگوم هدف خودش رو براي انتقام از كسايي كه به مادرش و بانو هن آسيب رسوندن رو يادآوري ميكنه.
داخل جزيره جيجو هم پزشك و بقيه پرستارا نگران وضعيت يانگوم هستند.
مافوق افسر مين بهش ميگه كه داخل قصر بمونه و به عنوان مشاور بهش كمك كنه. دكتر يانگ يانگوم رو ميبينه و ازش ميپرسه كه آيا هنوزم به فكر برگشت به قصر و گرفتن انتقام هست يا نه .يانگوم ميگه كه اون هنوز از قصر متنفره.دكتر يانگ بهش ميگه كه يانگوم هنوز سردرگم هست و اون رو ترك ميكنه.بعد از افسر مين ميخواد كه با يانگوم صحبت كنه شايد نظرش در مورد انتقام عوض بشه.افسر مين هم ميگه كه به اعتقادات يانگوم احترام ميگذاره.اما دكتر يانگ نگران يانگوم هست.آشپز كنگ و همسرش پيش يانگوم كه در حال آشپزي براي اونا هست ميرن و همسر كنگ يانگوم رو به خاطر اينكه نرفته اونا رو ببينه سرزنش ميكنه ولي كنگ بهش ميگه كه يانگوم ديگه يك خدمتكاره و نميتونه هرجايي كه خواست بره.يانگوم از دور ميشنوه كه يك خدمتكار داره با مين يانگ هو صحبت ميكنه و اونو تشويق ميكنه كه اونجا بمونه.شب يانگوم پيش افسر مين ميره و بهش ميگه كه ازش خواهشي دارهافسر مين هم بهش ميگه هرچيزي يانگوم بخواد انجام ميده يانگوم هم ازش ميخواد كه همين جا بمونه و همراهش به جزيره نره افسر مين هم در جواب بهش ميگه كه اون ميخواد كه كنار يانگوم باشه.يانگوم بهش ميگه كه چه اون همراهش در جيجو باشه يا اينكه در هنيانگ باشه هميشه همراهشه همون طوري كه بانو هن هست يانگوم هم پافشاري ميكنه كه جاي افسر مين توي هنيانگ هست و اون هم يك روزي به قصر برميگرده.بدون هيچ صحبتي مين به يانگوم خيره ميشه.روز بعد يانگوم همراه سربازي كه از جيجو اومده بود ميخوان به جزيره برگردن و افسر مين هم بدرقه شون ميكنه.
خوب تا اينجا رو داشته باشين اميد وارم بتونم باقيشو ادامه بدم
موفق باشين لطفا نظرات خوبتون رو هم در مورد اين خلاصه قسمت هاي سريال بفرماييد
Tuesday, June 5, 2007
[+/-] |
سايت دوستاداران خانم لي يانگ ا |
Tuesday, May 29, 2007
[+/-] |
Episode 30 most beautiful scences |
Saturday, May 26, 2007
[+/-] |
سلام |
سلام دوستان عزيز . اول از همه ببخشيد كه اين همه دير آپديت ميكنم نمي دونم چرا ولي همه ميان ترماي اين ترم رو دارن پنج شنبه يا چهارشنبه ميگيرن و كل هفته وقتم برا امتحان ميره و چيزي تهش نميمونه ولي بازم سعي ميكنم وبلاگ از اين حالت بيرون بياد.
بگذريم من امروز كه رفتم آمار وبلاگ رو ديدم جالب بود بيشتر كسايي كه وارد ميشن از طريق موتور هاي جستجو يا سايت هاي ديگه هست كه نشون ميده چقدر مردم خوبمون به اين سريال علاقه مند شدند . اميد وارم كه نتيجه گيري هاي درست رو از اين درام زيبا داشته باشيم . در ضمن ميخواستم به عزيزاني كه تازه وارد اينجا ميشن عرض كنم اگه يك وقت مي بينن كه وبلاگ دير آپديت ميشه فكر نكنن اينجا تعطيل شده نه اين طور نيست من به زودي كه وقت داشتم ميام و مطالب تازه اينجا قرار ميدم
خوب موفق باشيد
Saturday, May 19, 2007
Saturday, May 12, 2007
[+/-] |
قسمت 28 سریال |
Saturday, May 5, 2007
[+/-] |
سلام |
Thursday, April 26, 2007
[+/-] |
نامه خانم لي يانگ اه(يانگوم) به بينندگان سريال |
سلام دوستان عزيز اميد وارم كه هميشه مثل الان شاداب و سرزنده باشيد
در اينجا شما نامه خانم لي يانگ اه رو كه در انجمن MBCكه من اون رو ترجمه كردم و براي شما دوستان اينجا گذاشتم ولي بهتون توصيه ميكنم كه از روي مت اصلي اون رو بخونيد چون احساس بيشتري درش وجود داره كه من نتونستم با اين ترجمه منتقل كنم.ايشون متن اول رو قبل از شروع فيلم برداري سريال و متن دوم رو بعد از تمام شدن سريال نوشتند پست كرده اند رو ميتونيد بخونيد.اميد وارم لذت ببريد . اگر امشب وقت داشتم سعي خودمم رو ميكنم كه خلاصه داستان قسمت 26 رو براي شما دوستان ارسال كنم.موفق باشيد. من اين نامه رو از يكي از گروه هاي دوستدار يانگوم گرفتم و براي راعايت قانون كپي اون آدرس رو اينجا قرار ميدهم
http://tv.groups.yahoo.com/group/janggeum/message/3
متن اصلي
Lee Young Ae's Writing to Dae Jang Geum's FansHi, this is Lee Young-Ae.Hello everyone, I'd been meaning to send greetings to you all, butI'm still somewhat unfamiliar with internet bulletin boards, soplease understand if I sound a bit awkward or stiff.Right now I'm writing from my room. The shooting starts tomorrow. Ihope that all our Dae Jang Geum staffs will finish shooting safelyand smoothly.May this board become a warm and comforting space for you. I'lllisten to your words and reflect upon myself too.Wish you all happiness and health.Posted on MBC Dae Jang Geum forum at 19th September 2003Thank you. This is Lee Young-Ae.Hello everyone, this must be the last time I will greet you as Jang-Geum. I guess I was deeply absorbed in Jang-Geum too. Sorry about mybelated message.Looks like the time has finally arrived to let go of Jang-Geum,whose life I have lived with all my heart for so long. It's toodifficult for me to leave her behind alone. Even though we mayforget Jang-Geum as time goes on, she will continue to go her way asshe has so far.I would like to thank Jang-Geum, who had been buried in history forhundreds of years and came back to awaken me to many valuabletruths, as well as all Dae Jang Geum viewers, from our children whosaw Dae Jang Geum through with Jang-Geum-like curiosity, to ourloving grandmothers and grandfathers.I'm also deeply grateful to all Dae Jang Geum staffs, including LeeByeong-Hoon the producer, Kim Young-Hyeon the scriptwriter, and therest of the staffs and fellow actors. Looking back, it was tough yetenjoyable time.I wish all you Dae Jang Geum viewers health and happiness. I hopethat you will always remember to cheer up like Jang-Geum even inhard times.With that, Jang-Geum bids farewell to you.Posted on MBC Dae Jang Geum forum at 30th March 2004Thu Jan 25, 2007 9:11 am
ترجمه فارسي
سلام
من لي يونگ اه (Lee Yeoung Ae) هستم
سلام به همگي
ميخواستم براي تك تك شما اين پيغام را بفرستم اما چون تا اندازه اي با انجمن هاي اينترنتي نا آشنا هستم پس از شما ميخواهم كه اگر ناشيانه اين كار را انجام داده ام مرا درك كنند.فيلم برداري از فردا شروع ميشود و من اميد وارم كه همه بازيگران و دستندركاران سريال به خوبي و سلامتي اين كار را به پايان برسانند.
اميد وارم كه اين انجمن جايي گرم و باصفا و مايه دلداري براي شما بشود.من به حرف ها و نظرات شما گوش ميكنم و در خودم تاثير ميگذارم
براي شما آرزوي خوشحالي و سلامتي دارم
ارسال شده در تاريخ نوزدهم سپتامبر 2003 درMBC Dae Jang Geum forum
از شما ممنونم.من لي يونگ اه هستم
سلام به همگي . اين آخرين باري است كه من به عنوان يانگوم به شما سلام ميدهم.من به طور عميق در نقش يانگوم جذب شده بودم مانند شما . به خاطر يغام ديرم معذرت ميخواهم
به نظر ميرسه زمان خارج شدن از نقش يانگوم رسيده كسي كه براي مدتي باعشق در نقشش زندگي ميكردم.اين براي من خيلي سخت است كه يانگوم را تنها بگذارم و رها كنم.حتي اگر ما در اثر مرور زمان يانگوم را فراموش كنيم او زندگي و راه خودش را مانند قبل ادامه خواهد داد
من ميخواهم از يانگوم تشكر كنم كسي كه براي صدها سال در تاريخ مانده بود و دوباره آمد و چشم مرا به واقعيت هاي با ارزشي باز كرد مانند بقيه بينندگان يانگوم .از بچه هايي كه يانگوم را ميبينند و از او كنجكاوي و عشق به پدر بزرگ و مادر بزرگ را ياد ميگيرند.من از تمامي دستندركاران سريال از جملهLee Byeong-Hoon تهيه كننده سريال و Kim Young-Hyeon نمايشنامه نويس و بقيه اعضا و تشكر ميكنم و ممنونم و هنوز لذت و شادي آن زمان را به ياد دارم و ياد آن موقع باعث خوشحالي براي من است.من براي شما بينندگان سريال آرزوي سلامتي و خوشحالي دارم و اميد وارم شما هم مانند يانگوم هميشه خوشحال و با انرژي باشيد حتي در زمان هاي سخت.
يانگوم از شما خداحافظي ميكند
ارسال شده در تاريخ سي مارس 2004 درMBC Dae Jang Geum forum
در آخر لفا نظرات زيباي خودتون رو براي من ارسال كنيد.ممنون
Thursday, April 19, 2007
[+/-] |
خلاصه داستان سريال قسمت 25 |
اول از همه عذر خواهي ميكنم كه در به روز كردن وبلاگ تاخير دارم بعضي وقتا ميگم كاشكي يك هفته هشت روز بود تا بتونم يكي دوساعتش رو بزارم روي اين كار ولي به هر حال بايد برنامم رو باهاش تنظيم كنم ولي نتونستم از اين قسمت سريال بگذرم كل سريال الان به يكي از نقاط عطفش رسيده همون طور كه در قسمت قبل تماشا كرديد بانو هن و يانگوم در آخر همديگر رو شناختند خوب از آلان بقيه ماجرا رو خلاصه ميكنم راستش من بي صبرانه منتظر خلاصه كردن اين قسمت بودم و ميخوام اين هفته با علاقه بيشتري اين داستان رو خلاصه كنم
خلاصه داستان سريال قسمت 25
يانگوم از بانو هن ميپرسه كه آيا اون واقعا همون دوست مادرش هست . تنها دوست و رازداري كه مادر مرحومش داخل قصر داشته همن دوستي كه مهارت هاي ممتاز آشپزي رو داشته و بانو هن هم تاييد ميكنه و از يانگوم ميپرسه كه آيا اون واقعا دختر همون كسي هست كه در بستر مرگش توت فرنگي خورده و دختر همون مادري كه به دخترش (يانگوم) ياد داد كه آشپزي كنه و آب بياره و يانگوم هم درجواب تاييد ميكنه.بانو هن از ميونگ يونگ (مادر يانگوم) تشكر ميكنه و بعد هم از يانگوم تشكر ميكنه و بعد يانگوم رو در آغوش ميگيره ( خيلي صحنه تاثير گذاري هست ). بعد هن جايي رو كه مادرش آشپزي تمرين ميكرده رو به يانگوم نشون ميده و جايي كه مادرش قايم ميشده وقتي كه تو دردسر مي افتاده يانگوم از اينكه مادرشم مثل خودش دچار دردسر ميشده خندش ميگيره. بعد بانو هن و يانگوم به اتاق بانو هن ميرن و بانو هن از يانگوم در مورد جزئيات مرگ مادرش ميپرسه.يانگوم ميگه كه اونا توسط سربازا محاصره شدن و مادرش بهش ميگه كه بهتره توسط سربازا دستگير بشن تا اينكه يك نفر ديگه اونا رو بكشه پس ميونگ يونگ و يانگو دستگير شدن و در راهشون چند نفر كه لباس راهزنا زو پوشيده بودن به طرف اونا تير پرتاب ميكنن تا اونا رو بكشن و مادرش به خاطر زخم تير كشته شده . بانو هن و يانگوم ميفهمن كه بانو چويي داخل مرگ مادر يانگوم نقش داشته. يانگوم بانو هن رو به جايي كه نامه و دفترچه مادر رو پنهان كرده ميبره ولي ميفهمه كه اونا نيستن .بانو هن جرياني رو كه با يونگ روYoung-Roh رو يادش مياد و ميره كه از اون اقرار بگيره ولي يونگ رو اصرار داره كه اون دفترچه رو روي زمين پيدا كرده و بانو هن هم اون رو درجايي حبس ميكنه تا وقتي كه حقيقت رو بگه بانو هن به يانگوم ميگه كه ميترسه كه جان يانگوم در خطر باشه. بانو هن به بانو هن و گيوم يونگ و يونگ رو ميگه كه بايد سريع به مهمانخانه دربار برن بانو چويي نميپذيره و ميگه كه بايد بانوي اول رو ببينه ولي بانو هن ميگه كه قبلا با اون صحبت كرده و از نظر اون مشكلي با رفتن اونا به مهمانخانه وجود نداره.بانو هن به يانگوم ميگه كه هنوزم از اينكه بانو چويي اون نزديكيا هست ميترسه و از يانگوم ميخواد تا بره و با آقاي مين يونگ هو (Min Jung-Ho) صحبت كنه ولي يانگوم ميگه كه آقاي مين فعلا بيرون دربار هستن وي فقتي برگشتن ميره دنبالش و پيداش ميكنه. بانو ميره پيش يكي از بانو هاي دربار كه ميونگ يونگ رو ميشناخته و ازش ميخواد كه كمكش كنه ولي اون بانو از اينكه پاش وسط بياد ميترسه
يانگوم ميفهمه كه افسر مين واقعا اونجا رو ترك نكردن و رفتن به شهر هنيانگ براي انجام يك ماموريت سري و ميره به بانو هن گزارش ميده.بانو چويي در مهمانخانه به گيوم يونگ كه براش غذا مياره ميگه كه بانو چويي اونا رو به اين راحتي رها نميكنه چويي پان سول (برادر بانو چويي) ار آدماش در مورد جاي افسر مين ميپرسه و اونا ميگن كه نميدونن اون كجاست و به نظر ميرسه اونا فعلا نبايد از بابت افسر مين نگران باشن .آشپز كنگ يانگوم رو به جايي كه افسر مين هست ميبره و يانگوم از افسر مين ميخواد كه خصوصي صحبت كنن همسر آشپز كنگ تعجب ميكنه كه بين يانگوم و افسر مين چه ميگذره.بعد از اينكه افسر مين داستان يانگوم رو ميشنوه به اون اطمينان ميده كه فوري ميره و ميفهمه كه چه اتفاقي براي پدر يانگوم افتاده.و افسر مين ميگه كه الان ميخواد از رسوايي و افتضاحي كه به چويي پان سول و وزير اوه مربوط ميشه پرده برداري كنه
يكي از صحنه هاي عاشقانه سريال اينجاست كه بسيار زيباست
يانگوم به افسر مين ليخند ميزنه و افسر مين هم در جواب يك لبخند با قيافه جدي به يانگو ميزنه
مين يونگ هو : كار خوبي كردي كه در مورد مشكلت اومدي پيش من
يانگوم : من نميدونستم چه كار ديگري غير از اين انجلم بدم
مين يونگ هو : ميتونم از الان به بعد بار سنگيني رو كه رو دوشت هست با تو شريك بشم ؟
يانگوم : بدون هيچ حرفي به صورت مين يونگ هو نگاه ميكنه
يانگوم پيش كنگ و همسرش ميره و همسر كنگ به ينگوم يادآوري ميكنه كه اون يك بانوي دربار هست و نميتونه به شاه خيانت كنه و با يه مرد ديگه باشه
افسر مين به يانگوم ميگه كه هنوز در مورد پدرش اطلاعاتي رو بدست نياورده و سعش رو ميكنه تا در مورد پدر يانگوم چيزي رو كشف كنه و به يانگوم ميگه كه اميدش رو از دست نده و شايد اصلا پدر يانگوم زنده باشه و يك جايي داره زندگي ميكنه.يونگ سن و چان اي پيش يونگ رو و كيوم يونگ ميرن تا اونا رو ببينن و بهشون ميگن كه شاه ميخواد به درياچه آب گرم سفر كنه تا بيماري سرماخودگيش رو برطرف كنه.كيوم يونگ هم به بانو چويي اين رو ميگه و بانو چويي هم ميگه كه به خاطر اين مورد بانو هن و يانگوم هم بايد از قصر بيرون برن ( از اينجا داستان اذيت و آزاريي كه يانگوم و بانو هن ميبينن شروع ميشه و باعث مرگ بانو هن ميشه)
خوب تا اينجا رو داشته باشيد اگه وقت كنم ادامش رو خلاصه كنم وگرنه آخر هفته خودتون ميتونين ادامه داستان رو بفهميد.
خوب اميد وارم موفق باشد و هميشه به فكر سربلندي كشورتون باشين و در اينجا من به نوبه خودم از اينكه فيلم 300 رو ساختن ابراز تاسف ميكنم و اينكه ايران با اين همه فرهنگ و تمدن باستاني بازيچه سياست چند نفر شده و حتي كار به اونجايي رسيده كه كشوراي عربي مثل دبي ضد ايران عمل ميكنن و همه سينماهاشون رو فيلم 300 اكران كردن
چرا نبايد ايران مثل يك كشورايي مثل كره فرهنگ خودش از طريق سريال هايي نظير سرياهايي مثل يانگوم به معرض نمايش بذاره و بهش افتخار كنه .اگه مشكل ايران براي رسانه بحث تكنولوژي هست چطور كره تونسته اين سريال موفق رو بسازه تا جايي كه اون رو به عنوان يكي از سريال هاي درام موفق نامگذاري كردن مگه شما تا الان جلوه ويژه اي داخل سريال ديديد اگرم بحث جلوه ويژه هست بهتون اطمينان بدم كه ما دانشجوهاي كامپيوتر ميتونيم متد هاي جوه هاي ويژه رو پياده سازي كنيم فقط يكم توجه ميخواد كه بتونيم خيلي بيشتر از اينا پيشرفت كار رو جلو ببريم
اگر هم بحث تكنولوژي انتقال هست مگه من يا خيلي از كساي ديگه چطور تونستيم كل سريال رو ببينيم بحث محتواي پيام هست كه خودش كار انتقال رو انجام ميده . بايد برا فرهنگ خرج كرد گرچه سودي در كار نباشه
شما به عنوان يك هموطن و جوون ايراني چطور فكر ميكنين ؟ مگه همينطور نيست ؟
موفق باشيد
Thursday, April 12, 2007
[+/-] |
محل فيلم برداري سريال جواهري در قصر |
شايد دوست داشته باشيد اطلاعاتي در مورد محل فيلم برداري از سريال جواهري در قصر رو بدست بياريد
اين سريال در قصر به نام Changdeokgung هست و تنها قصري كه باقي مانده و به سبك قصرهاي سلسله Joseon ساخته شده
Thursday, April 5, 2007
[+/-] |
خلاصه داستان سريال قسمت 23 |
بانو هن به خاطر اينكه بقيه بانو هاي دربار از او اطاعت نمي كردن ميره پيش ملكه مادر و از او ميخواد كه يك مسابقه ديگه رو بين خودش و بانو چوي برگزار كنن و از اونا ميخواد كه اگه اون برنده بشه بايد امتياز كامل به عنوان بانوي اول رو به اون بدن ملكه هم ملكه مادر رو به اين كار دعوت ميكنه و بهشون ميگه كه اين تنها راهي هست كه ميتونن جلوي اعتراض بقيه بانوهاي دربارو بگيره.
وقتي كه بانو هن از جايگاه ملكه بيرون مياد يانگوم رو ميبينه كه با لبخند منتظر اون بيرون وايساده.
ملكه مادر به ملكه ميگه كه اينبار اون مسئول برگزاري مسابقه باشه.ملكه هم افراد اشپزخنه رو جمع ميكنه تا در مورد موضوع مسابقه بين بانو هن و بانو چويي براي بانوي اول آشپزخانه خبر بده.
در زمان مسابقه ملكه بانوهاي آشپزخانه رو جمع ميكنه تا درمورد برنجي كه بانو هن و بانو چويي براي مسابقه آماده ميكنن نظر بدن و وقتي كه برنجها آماده شدن از چند تا از بانوها نظرشون رو در مورد برنج ها ميپرسه و اونا برنجي رو كه در ظرف سفيد بوده رو بهتر و خوشمزه تر ميدونستن در حالي كه داخل اون ظرف هاي سفيد برنجي بوده كه بانو چويي درست كرده بود و از برنج سبك و تازه به عنوان مواد اوليه استفاده كرده بود.
بعد از راي گيري از همه بانو هاي آشپزخانه بانو هن 8 راي و بانو چويي 5 راي رو كسب ميكنن و از بانو هن به خاطر برنجش ستايش ميشه چون كه هم نرم بوده و هم سفتي كمي رو داشته.
بانو هن توضيح ميده كه اين برنج رو با قرار دادن يك ظرف درون ديگ برنج پخته كه در نتيجه يك طرف ظرف برنج لحمتر و نرم تر و طرف ديگر يكم سفت تر ميشه ( قابل توجه خانوما ) و ميگه كه قبلا براي شاه و ملكه اينجور برنج رو ميپخته چون كه شاه و ملكه از دو نوع درجه سفتي براي برنجشون خوششون ميومده.ملكه از كار بانو هن متحير ميشه به خاطر دانش بانو هن و همچنين در نظر گرفتن چنين جزئياتي در زمان آشپزي و اعلام ميكنه كه بانو هن با توجه به تعداد آراء برنده مسابقه است.
Jae Jo Sang Gong (بانو اول دربار )به وزير اوه خبر ميده كه بانو هن در مسابقه برنده شده و وزير اوه اظهار ميكنه كه از چويي پان سول(Choi Pan Su) نا اميد شده.
بعد از اينكه بانو هن دوباره بانو اول شد به همراه يانگوم به صخره اي كه خاكستر بانو يانگ پخش شده ميرن و بانو هن اونجا براي بانو يانگ تعظيم ميكنه و جلوي يانگوم شروع ميكنه به گريه كردن و اشك ريختن.
بعد از اون در راه برگشت يانگوم از بانو هن مي خواد كه توقف كنن و برن به غاري كه مادر يانگوم دفن شده و اونجا يانگوم براي مادرش تعظيم ميكنه و بانو هن هم براي مادر يانگوم تعظيم ميكنه و يانگوم بانو هن رو به مادرش معرفي ميكنه و بانو هن ميگه كه شايد مادر يانگوم خيلي زود از دنيا رفته تا يانگوم رو به اون ( بانو هن ) بده.
بعد از اونجا يانگوم و بانو هن به بازار ميرن تا خريد كنن و بعد از اون به قصر ميرن تا براي جشن شاه غذا آماده كنن.
براي اولين غذا براي شاه بانو هن سوپ هشت ميوه رو كه در مسابقه برگزار شده شانس درست كردنش رو پيدا نكرد براي شاه آماده ميكنه.
وقتي كه بانو هن ميز غذا رو براي شاه ميبره شاه از اون ميپرسه كه چرا اينقدر دير نزد اون رفته و ميپرسه كه آيا بانو هن هم ميتونه مثل بانو يانگ براي شاه سخنراني و داستان بگه و بانو هن ميگه كه بانو يانگ به اون مگفته كه كتاب بخونه و ياد بگيره تا اون بتونه براي شاه تعريف كنه و ميگه كه مثل بانو يانگ سخنران نيست ولي سعي خودش رو ميكنه و شاه هم از غذاي بانو هن خوشش مياد.
يانگوم فهميد كه يك نفر ديگه از جاي اون بطري سركه دفن شده زير خاك رو ميدونه يك نامه مينويسه و ميزاره روي در بطري و داخل نامه اين دور نوشته كه " بعد از خوندن دفترچه يادداشت خاطرات مادرم فهميدم كه مادرم همراه دوستش اين سركه رو خاك كردن من آرزو دارم شما رو ببينم . من بانوي آشپزخانه دربار هستم به نام سو يانگوم Suh-Jang-Geum . اون نامه رو داخل يك كيسه كوچك ميزاره و زير اون رو در اونجايي كه مادرش و هن مدتها قبل اون رو پنهان كرده بودن قرار ميده.
خوب فكر كنم نصف داستان رو خلاصه كردم اميد وارم بتونيد بقيه اون رو از تلوزيون ببينيد.
تا اينجا فكر كنم قسمت اصلي اين داستان اين قسمت رو گفتم . ببخشيد كه نميتونم ادامش رو خلاصه كنم
ممنون از شما
موفق باشد
در آخر هم اين عكس رو ميزارم ببينم كي ميتونه حدس بزنه عكس كي هست ؟ داخل قسمت Comment بگيد
Friday, March 30, 2007
Thursday, March 1, 2007
[+/-] |
خلاصه داستان سريال قسمت 18 |
يون سن (Young Seng) به بانو هن ميگه كه چرا بانو يانگ (Jang) به محل اسكان موقت بيماران فرستاده شده در حالي كه بانو يانگ علائم بيماري بانو مين (Lady Min) رو نداشت. در محل قرنطينه هم بانو مين از بانو يانگ همسن سوال رو ميپرسه و بانو يانگ هم ميگه خودشم هم نميدونه و متعجب هست. بعد از اون پرستاران در آشپزخانه سلطنتي مشغول به جستجوي علت بيماري مي كنن و به همين علت بانو هن به دخترا ميگه كه از اطراف غذاها دور بشن.گيوم يونگ هم به بانو چويي پيشنهاد ميكنه كه دكتر تغذيه استخدام كنن. Jae-Jo Sang Gong وزير اوه (Right Prime Minister Oh) رو ترغيب ميكنه كه يك نفر رو تا زماني كه بانو يانگ نيست به عنوان بانوي اول انتخاب كنن در اينجا رئيس گارد (همون لباس سبزه كه در اصل رئيس خواجگان دربار هست ) پافشاري ميكنه كه بايد تا موقعي كه بانو يانگ برنگشته منتظر بمونن اما كارساز نيست.بانوي اول دربار (بانوي منشي ها ) بانو چويي رو موقتي به عنوان بانوي اول دربار پيشنهاد ميكنه.بعد از انتخاب بانو چويي دخترا رو جمع ميكنه و بانو هن و يانگوم رو به آشپزخانه مهمانان خارجي ميفرسته.زماني كه بانو هن و يانگوم ميخوان آشپزخانه رو براي ماموريتشون ترك كنن يون سن به اونا التماس ميكنه كه اونو همراه خودشون ببرن و در همين زمان بانو چويي سر ميرسه و بهش ميگه اونا براي تفريح به اونجا نميرن ولي يون سن نگرانه كه اونا ديگه برنگردن. و بانو چويي بهش ميگه كه در آشپزخانه بمونه ونگران نباشه.زماني كه بانو هن ويانگوم به طرف آشپزخانه مهمانان خارجي ميرفتن افسر مين هو (Min Jung Ho) ( كه مسئول پيدا كردن افراد مريض شده) و آشپز كنگ و همسرش رو در راه ميبينن و بانو هن از آشپزكنگ ميخئاد كه يك سري به بانو يانگ بزنه و بفهمه كه آيا واقعا بانو يانگ هم به همون بيماري مبتلا شده يا نه و بفهمه كه بانو يانگ حالش چطوره.آشپز كنگ هم كه نميخواد بره جايي كه افراد بيمار اونجا نگه داري ميشن تلاش ميكنه يه جوري زيرش در بره اما همسرش به بانو هن ميگه كه اگه بابتش بهش پول پرداخت كنه آشپز كنگ اين كارو انجام ميده.در زماني كه بانو هن با آشپز كنگ مشغول صحبت هستن افسر مين هو از يانگوم ميپرسه كه اونا كجا دارن ميرن و يانگوم هم بهش ميگه كه اون و بانو هن براي مدتي به آشپزخانه مهمانان خارجي فرستاده شدن و افسر مين هم بهش ميگه كار سختي رو پيش رو دارن.دوباره گيوم يونگ از اونجا داره براي تهيه مواد غذايي رد ميشه و يانگوم و افسر مين رو ميبينه كه دارن با هم صحبت ميكنن وناراحت ميشه.بعد از اون افسر مين به طرف گيوم يونگ ميره و ازش درباره وضعيت آشپزخانه سلطنتي ميپرسه اما گيوم يونگ بهش جواب ميده اين بي ادبي يك نفر رو نشون ميده كه در اين زمان بحران فقط از شغل و مسئوليت سوال كنه ( آخه نميدونين اين گيوم يونگ دلش ميخواد يك بار هم كه شده افسر مين درباره خودش با اون صحبت كنه ) و از دست اون به خاطر اينكه بهش توجهي نميكنه عصباني هست و با اينكه افسر مين عذر خواهي ميكنه ولي گيوم يونگ ناز ميكنه و راهش رو ميكشه ميره .بعد از اون همسر آشپز كنگ اون رو مجبور ميكنه كه بره سراغ بانو يانگ وقتي كه ميره پيش بانو يونگ بهش ميگه كه وارد اتاق بشه تا با هم صحبت كنن ولي آشپز كنگ ميگه كه اون داخل نميره و همون بيرون با هم صحبت كنن ولي دست آخر آشپز كنگ هم يك ماسك از پرستار ميگيره و ورد اتاق ميشه.بهد آشپز كنگ به بانو يانگ ميگه كه در قصر چه اتفاقاتي افتاده و الان بانو هن و يانگوم به تالار پذيرايي از مهمانان فرستده شدن.بهد بانو يانگ يك نامه به كنگ ميده تا به بانو هن برسونه.وقتي كه نامه به دست بانو هن ميرسه بانو هن نامه رو ميخونه كه بانو يانگ بهش گفته بود كه اون مريض نيست ولي اونا از دستورات پيروي كنن انگار نه انگار كه چيزي در مورد بانو يانگ ميدونن.در تالار پذيرايي موقع غذا بانو هن براي نماينده دولت چين كه خسته راه بود ( مهمان خارجي ) غذايي كم چرب و مفيد براي سلامتي تهيه ميكنه اما اون مهمان و وزير اوه از خذا رنجيده ميشن و خوششون نمياد و غذا رو نمي خورن.بانو هن بهشون ميگه به خاطر وضعيتي كه به خاطر بيماري در قصر بوجود آمده و همچنين خستگي سفر خوردن غذاي چرب درست نيست .اما اون سفير چين قبول نميكنه و وزير اوه دستور ميده كه بانو هن رو از اونجا ببرن و يانگوم هم مياد و التماس ميكنه كه اون غذا رو امتحان كنن وبفهمن كه بانو هن به جز در نظر گرفتن سلامتي اونا چيز ديگري رو نمي خواسته وزير اوه از اينكه يك بانوي آشپزخانه اي كه درجه اش از يك عالي رتبه قصر خيلي كمتر است به اونا ميگه كه چيكار كنن عصباني ميشه.اون مهمان خارجي هم از يانگوم ميپرسه كه آيا اون سلامتي و مفيد بودن غذا رو ميتونه اثبات كنه يا نه ( در اصل اون مهمونه ديابت داشته و بانو هن از طريق يكي از پرستاران ميفهمه و اين همه بلوا به پا ميشه ) وگرنه جونش (يانگوم ) در خطره و يانگوم هم براي اثبات صداقت بانو هن اين رو قبول ميكنه.و سفير چين هم به يانگوم ميگه كه فقط براي 5 روز متوالي حاظر ميشه اون غذا ها رو آماده كنه و يانگوم هم خودش بايد غذا ه رو آماده كنه.در اينجا جون يانگوم دوباره به خطر ميافته و يانگوم هم خودش تنهاست و همون شب به ياد آخرين حرف مادر ميافته كه بهش گفت خودش تنها بايد بدون كمك حتي پدر و مادرش خودش رو نجات بده .بانو چويي كه فهميده چه ماجرايي براي بانو هن پيش اومده به آشپزخانه مهمانان ميره تا خودش مسئوليت اونجا رو به عهده بگيره و همراه با گيوم يونگ به اونجا ميرن و از يانگوم ميخواد كه برگرده به آشپزخانه و كارا رو به چويي واگذار كنه اما يانگوم از چويي ميخواد كه اونجا رو به جاي يانگوم ترك كنه چونكه مسئوليت آشپزخانه براي 5 روز بر عهده يانگوم هست.بانو چويي از اينكه يك بانوي آشپزخانه بهش دستور ميده رنجيده ميشه اما گيوم يونگ بانو چويي رو ترغيب ميكنه تا كارا رو يانگوم و گذار كنن ( شايد اينطوري بتونه از ديت يانگوم خلاص بشه )
بعد از 5 روز كه يانگوم كارش رو تمام ميكنه بانو چويي يك ميز مفصل براي سفير آماده ميكنه . اونم خوشش مياد و شروع ميكنه به خوردن و همه خيال ميكنن كه يانگوم نتونسته كارش رو به درستي انجام بده براي همين وزير اوه از سفير ميپرسه كه رايش در مورد يانگوم چيه ...
خوب اميد وارم كه حالش رو برده باشيد البته ببخشيد كه دير آپديت كردن
اگه هم زحمتي نيست چند تا Comment توپ واسه من بفرستيد تا اينكه شارژ بشم.
همتون رو دوست دارم
موفق باشيد.
Wednesday, February 21, 2007
[+/-] |
خلاصه داستان سريال قسمت 17 |
خلاصه اخرش بانو چويي و بانو اول كاري ميكنن كه اين مرحله از مسابقه لغو بشه در حالي كه بانو هن جواب مسابقه رو پيدا كرده بود. بانو هن وقتي كه مفهمه ياگوم به اشتباهش پي برده دوباره آشتي ميكنه.
ببخشيد كه نتونستم همش رو واستون ترجمه كنم وآخرش يك بارگي همه رو يكجا خلاصه كردم.
اگه ممكنه نظراتون رو در Comment واسم بگذاريد تا بفهمم نظرات شما عزيزان در مورد اين كار و وبلاگ چيه
ممنون