موج كره اي !

:برداشت اول: درسفر،اتوبوس بين شهري: کمک راننده مدام حرف مي زند. محور کلام او يانگوم است. او از اين موضوع که امشب نمي تواند سريال «يانگوم» را تماشا کند، خيلي ناراحت است. او از سکوت راننده استفاده مي کند و آخرين بولوتوس را از يانگوم که بتازگي به دستش رسيده به راننده نشان مي دهد و مي گويد: سريال خوبي است. از سريال هاي خودمان بهتر است که فقط بدبختي ها را نشان مي دهند و...

برداشت دوم: تهران تحريريه روزنامه: خانمي از قم زنگ مي زند و مي گويد درباره سريال يانگوم تحقيق زيادي انجام داده است و مشابهت هايي بين يانگوم و داستان زندگي حضرت يوسف پيدا کرده است.او مي گويد مي تواند براساس تحقيقاتش ثابت کند که کره اي ها در ساخت سريال يانگوم از سوره حضرت يوسف استفاده کرده اند و... همان روز دوستي به ديدنم مي آيد. مترجم است و تمام تهيه کنندگان سريال هاي خارجي را از طريق سايت هايشان مي شناسد. او را مي توان يکي از کارشناسان سريال هاي خارجي تلويزيون قلمداد کرد. مي گويد عاشق سريال يانگوم است و اين علاقه آن قدر زياد است که نتوانسته براي ديدن يانگوم از تلويزيون صبر کند، بنابراين دي وي دي اين سريال را تهيه کرده و تمام قسمت هاي آن را در يک زمان فشرده تماشا کرده است.

برداشت سوم: موج کره اي مي آيد: حالا از تحصيلکرده گرفته تا بي سواد و کم سواد، از شهري گرفته تا روستايي ، از افرادي که شغل آزاد دارند تا کساني که در محيطهاي اداري و فرهنگي مشغول کار هستند، همه و همه يانگوم کره اي را مي شناسند و جالب اينجاست که همه او را دوست دارند. يانگوم که تمام مي شود، موج رسانه اي کشور روي اين خبر مانور مي دهد که قرار است پشت صحنه سريال يانگوم (در ايران همه مخاطبان سريال جواهري در قصر، اين سريال را با نام يانگوم مي شناسند) پخش شود و دوستداران يانگوم بسيار خرسند مي شوند. پيشتر در صحبت با يکي از مديران تلويزيون شنيدم ، گروهي که از تلويزيون ايران به انگيزه توفيق سريال جواهري در قصر براي ساخت برنامه اي تلويزيوني به کره سفر کرده اند، آنها با اين رويکرد برنامه خود را توليد کرده اند که چگونه مي شود کشوري مانند کره که تاريخ تمدني مشخص و مستند ندارد سريالي داستاني بسازد و در آن چنان از تمدن کهن خود سخن بگويد که همه جهانيان را تحت تاثير قراردهد؟ مسوولان فرهنگي کشور کره با چه ديدگاه و چه برنامه ريزي دراز مدتي با استفاده از شخصيتي به نام يانگوم توانسته اند براي خودشان فرهنگ سازي کنند و از اين طريق براي کشورشان اعتبار جهاني بسازند؟اين يک پرسش است که آيا تمدن و فرهنگي که کره در سريال جواهري در قصر بازسازي کرده ، واقعي است يا خير؟ هر چند اگر درست نگاه کنيم ، مسوولان فرهنگي کشور کره از رسانه استفاده درست و کاربردي کرده اند و براي خود فرهنگ ساخته اند. اما در کنار اين مساله اين پرسش مهمتر را نيز مي توان مطرح کرد که مسوولان فرهنگي کشور ما با فرهنگ چندين هزار ساله ما، با دانشمندان ، متفکران ، اديبان ، هنرمندان و... که ريشه دراين تاريخ دارند، چه مي کنند؟موج کره اي قرار است در هفته آينده در روزهاي شنبه ، يکشنبه و دوشنبه از شبکه دو سيما پخش شود. اخبار متفاوتي از اين برنامه تلويزيوني منتشر شده و مي شود. گويا سفارش دهندگان و سازندگان برنامه موج کره اي تصميم دارند با پخش ناگفته هاي زندگي يانگوم ، مردم و علاقه مندان اين شخصيت را هر چه بيشتر ذوق زده کنند و نگذارند موج يانگوم به اين زودي ها در جامعه فروکش کند. پخش سريال يانگوم براي تلويزيون ما يک موفقيت است ، چون توانسته تعداد زيادي مخاطب را با خود همراه کند اما آيا مسوولان فرهنگي کشور ما پس از ايجاد موج کره اي ، خود را در مقابل اين پرسش قرار داده اند که چگونه مي شود در دنيا موج ايراني ايجادکرد؟

طاهره آشياني

منبع : جام جم آنلاين

وداع با يانگوم

با توجه به نزديک شدن به قسمت هاي پاياني سريال جواهري در قصر(که جزو پربيننده ترين سريال هاي اين چند سال نيز بوده پوده) بر آن شديم تا عملي در جهت نشان دادن ارادت بي حد و حصرمان!!! به اين بانوي زحمتکش انجام دهيم. بعد از بررسي بسيار ديديم چي بهتر از اين که نامه يک طرفدار دلسوخته يانگوم را چاپ کنيم( که از قضاي روزگار آقا هم هست) خواندن نامه زير، به بيماران قلبي طرفدار يانگوم توصيه نمي شود:

يانگوم جان! اين روزها که مي گذرد، هر لحظه به زمان جدايي نزديک و نزديک تر مي شويم و چه سخت است لحظه خداحافظي و لحظات فراق...!
يانگوم من، چه هفته ها که به اميد ديدنت روزها را سپري نکردم و چه جمعه شبها که يک ساعت، خيره به تلويزيون حتي يک پلک هم نزدم...
چه سه شنبه شبها که تا ساعت يک و نيم بعد از نصفه شب بيدار ننشستم تا سريالت را براي بار سوم ببينم( آخر يانگوم جان هميشه تکرار ساعت نه صبح را هم مي بينم)
چه ساعت ها که درگوگل ايميج به دنبال عکسهايت نبودم تا بک گراند صفحه موبايلم يا اسکرين سيور کامپيوترم بکنمشان.
چه پلومرغ و پلو خورش ها که نخوردم با اين تصور که قارچ کوهي و صدف سرخ شده همراه با خرچنگ آپ پز دست پخت تو را مي خورم...
چه شبها که تا صبح جلوي کولر نخوابيدم تا سرما بخورم که تو بيايي و با گرفتن نبضم مداوايم کني...
چه قسمتها که با حلقه زدن اشک در چشمانت نگريستم و با خنده هاي دندان نمايت قهقهه نزدم...
چه يک هفته در ميون ها !!! که با دستگير شدن و به مرز مرگ رفتنت به مرز سکته نرفتم و از غصه دق نکردم( آخر يانگوم جان تو را يک هفته درميان دستگير مي کردند و در گوني کرده مي بردند بکشندت و در هفته بعد معلوم ميشد نکشته اندت، بي آنکه بفهمند در آن يک هفته حال ما در گوني است( ببخشيد در قوطي است)).
يانگوم من! بعد از تو ديگر به چه وبلاگي سر بزنم و جلوجلو داستان قسمت بعد را بخوانم و ناگفته هاي!! قسمت پيش را چک کنم؟
آه يانگوم! بعد از تو دوز خاله زنک گري خونمان به شدت پايين مي آيد و اين کمبود شايد بکشدمان...
اما يانگوم! کمي از تو دلگيرم. آخر اين افسر مين جان گو هم آدم است تو دلت را بهش خوش کردي؟ حتما بدون گريم هم ديديش، خيلي بچه است هنوز... از من مي شنوي با او ازدواج نکن... او لياقت تو را ندارد... بگذار برود با همان گيوم يونگ حسود ازدواج کند، تو حيفي يانگوم، نرو يانگوم، نرو...

منبع